فکر میکردم آزادم
بهتر که اسیر شدم
نور سبز آویزها
یا که رستاخیز انعکاس و آینه
یا که پولاد غرقه در دست احتیاج
یا که حس بی پالودگی بعد از وداع
یا که عزم بودن تنها و خاموش و پر محتوا
ِ
بی شک تفکر راه می افتد بر ایوان درکش
اینجا کجاست که هر کس فقط تا درگاه ورود ,من است و حین که وارد شد فقط اوست
یا ابالحسن , یا ضامن آهو
همین متنتو به شعر در بیاری قشنگتر میشه
مهندس عذر میخوام ولی وداع نه وداء !
دفه دیگه اشتباه بنویسی گوشیمو میکوبم تو دیوار
سلام
عیدت مبارک ،چقدر مطلب نوشتی که من نخوندم!من خیلی وقت بود نیومده بودم این ورا
چه خوب که باز می نویسی
آمده ام که سر نهم، عشق تو را به سر برم
ور تو بگویی ام که نی، نی شکنم،شکر برم
آمده ام چو عقل و جان از همه دیده ها نهان
تا سوی جان و دیدگان مشعله ی نظر برم
--------
چه احساس دست نخورده ای...
حسودیم می شه...
نه خبر مهندس
کم می نویسی دیگه خیلی وقت بود سر نزده بودم.
لذت بردیم!
لطف دارین جناب مسیح تشریف بیارین این وسط دمه در بده
حال کردم
منم حال کردم
عشق کردم.
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا