گفته میشود شبی از روزگارانه نه چندان دوره همین تهران لا یتنهی خودمان بنده خدایی کلیده خود را در هوالییه منزله خود در شهر ری گم کرده بود و شدیدن جویای آن بود و چنان که میدانید در آن روزگارن امکانات امروزی چندن گسترده نبود از جمله برق و روشنایی و فقط چند محله مند بالا تر دارای این امکانات بودند از جمله میدان فوزییه یا همان میدان امام حسین امروزی از قضا شخص داستان ما در میدان فوزیه به دنبال کلیده خود میگشت از وی پرسیدند که پدر جان مگر شما کلیده خود را شهر ری گم نکرده اه سبب چیست که فوزییه محله را کاوشگری؟ پاسخ داد آخر اینجا روشن تر است!
باز این خوبه... یکیو می شناختم کلیدش رو داییش برده بود مسکو
خیلی رو داره این رضا...
بابا خوب گم نمیکردی دیگه !!!
مهندس یه سرم بیا اینورا ببین چه خبره!!
سلاموبلاگزیباییداریبهمنهمسربزن
سلاموبلاگزیباییداریبهمنهمسربزن
سلاموبلاگزیباییداریبهمنهمسربزن
کورش می دونستی شما ها سه تایین:
تو . کورش کبیر که داره غرق می شه....و استاد مسلم نت وکال جناب کورش....
خب نمی خوردی دیگه
سلام مهندس .خوابی مهندس.کلیدش...؟مهندس؟
سلام مهندس
جالب بود . خوشمان آمد
با اجازتون به وبلاگ شما لینک دادم
مهندس قرار بود پست جدید بزنی پس چی شد....
سر من می خوای کلا بذاری؟
کجایی مهندس؟
به به!
مهندسسسسسسسس
ای بابا !!
شما دیگه از همین اول داری میپیچونیا!!
مجید :زیر سایتون قربان البته از دکتر واعظ بپرس که نیومده منفجر کرده!
سمانه: اینم به خاطره شما!
رضا:رضا اخه تو چرا انقد.....اخه چرا؟؟!!!
جک:مهندس شما که در جریانی کسالت داشتم مبغظظظ گلووممممه گگر بببتتهه بود چند وقت!
امیر:تو اصلا میدونی با کی میخوای ...؟
مع الاسف آن خاکبر سر کلید گم کرده همشهری ما بود....!